ستاره خاموش

ستاره خاموش

آمدم که نورانی باشم و راه را نشان دهم اما
ابرهای غفلت بی فروغم کردند
و اکنون باید ببارد باران ندامت و بجوشد چشمه ی توبه تا بشوید هرچه غبار سستی ست...
باید نورانی شوم

پ ن: اینجا همه چی قاطیه، و قضاوت مطلقا ممنوع!

آخرین مطالب

  • ۱۹ تیر ۹۹ ، ۲۳:۰۰ من

روز آخر خدمتش دل تو دلش نبود!

انقدر شنگول بود که از راه رفتنش هم میشد فهمید براش یه روز دیگه ست!

روز آخر خدمت سربازی برای اکثری خیلی لذتبخش و منحصر به فرده. حتی برای دوست من که تو همون محل خدمتش باید کارش رو ادامه میداد.

حالا سرباز رفته و تقریبا همه جا سوت و کوره.

و ما گاهی با خاطرات شیطنتها و شوخیهاش لبخند حسرت باری میزنیم!

و البته یه خوششش بحالش از ته اعماقمون:)

امروز به این فکر کردم که روزی که خدمت من تموم بشه و برم بدیار باقی چه چیزایی از اطرافیانم میشنوم!!!

و آیا از اتمام سربازیم خوشحالم یا....

وآیا کارت پایان خدمت رو با دست راستم میگیرم یا...

dark star
۱۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
امروز قرار بود یه تعداد از والدین بچه های کلاسشون باهم هدیه بخرن برای معلم بچه هاشون!( آخه یکی به این بزرگترا بگه خداپدربیامرزها روز معلم یه چیزیه بین بچه ها و معلمشون چرا همه چیو الکی دست وپاگیر و تشریفاتی میکنید؟)
خلاصه آخروقت یه تعداد مامان با یه هدیه میرن مهد و تبریک روزمعلم و بقول جغله گپ و خنده! این وسط چندتا از بچه ها(کمتر از یک چهارم کلاس) مامانهاشون نیومده بودن و این کوچولوهای دل نازک حسسابی ناراحت شده بودن.
+ رفتم از مهدبیارمش همینکه منو دیدبابغض گفت مامان چرا تو نیومدی؟ دستمو دور شونه های کوچیکش حلقه کردم و سرمو آوردم دم گوشش: بریم تو راه صحبت کنیم؟ طبق معمول قبول کرد. 
dark star
۱۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۱۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۶ نظر

مینویسما اما تهش به خودم میگم برا چی نوشتی؟

و به این نتیجه می رسم ننویسم خیییلی بهتره

درگیرم، دو دلم...

dark star
۰۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

      إِنَّ مَنْ ٱنتَهجَ بکَ لَمُستنیر... 


+ کمکم کن نورانی بشم 
dark star
۰۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

می گفت:

شکاک برای دیگران مثل غولی هولناک است اما از درون پوکیده...


از شک رهایم کن!

dark star
۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

از صبح وردش شده:

یاحسین غریب مادر،تویی ارباب دل من

...

یه آه از عمق وجودش میکشه و نجواگونه میگه:

دلمون برا اماممون تنگ شده. میشه باز بریم کربلا؟

منم دلتنگم آقا!

اما شما به دل کربلایی کوچولو نگاه کنید

راس میگه دلتنگه حق داره بنده خدا

dark star
۳۰ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر


رین: روی صفحه سفید دل لکه می افتد. با گناههای گاه و بیگاه قلب صاف و پاک را کثیف می کنی! یک قلب صیقلی زنگار می گیرد.


زیغ: وقتی خلاف ادامه پیدا کند، دل از راه اصلی خودش که رفتن به سمت حق بوده منحرف می شود.


طبع: وقتی انحراف ادامه پیدا کند، کفر اتفاق میفتد. بر قلب مهر کفر زده می شود.


+ امان از روزی که مهر به قلب....

dark star
۳۰ فروردين ۹۸ ، ۱۷:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

اون یکی داره حرص میخوره که لباسی که فردا باید آماده تحویل معلمش بده خراب شده و انواع راه حلها رو زیر و رو میکنه برای اصلاحش...

این جغله نشسته باهر حرکت میگه آفرین!

چه جالب!

منم دوس دارم بزرگ شدم خیاط بشم!

و لباس باخنده و قربون صدقه درست میشه

و من فکری ام

خدایی گاهی به اندازه یه بچه شش ساله اصول همدلی و تشویق یه آدم شکست خورده رو نداریما!

dark star
۲۷ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۱۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

دم اذانه مادر آماده میشن برای رفتن به مسجد

داره بازیشو می کنه

وسط حرف جدی آدم بزرگا بلند میگه:

خدایا به همه مردم سیل زده کمک کن!

مادر بی توجه به حرف بقیه، نگاهش میکنن و آمین میگن

من میخندم و یکی میگه:

هم دعای خوبیه،هم وقت استجابته، هم دعاکننده شرایط دعارو داره

باشرمندگی میگم آمین

جهاد همینه دیگه با هرچی که داریم کمک کنیم

dark star
۲۶ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۵۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱ نظر

سالها آرزویم خادمی درگاهتان بوده

و اکنون که فرصتی فراهم شده برای خدمت؛

بازی نفس آغاز شده و نَفَس رابریده است. 

مرا بی دغدغه بپذیر مولا! 

dark star
۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۱۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر