قدیمیا خیلی چیزا رو راست گفتن اما بعضیا رو هم...
تومنطقه ما ضرب المثلی هست که میگه "تا بچه گریه نکنه مادرش بهش شیر نمیده"
مثال نقض واقعیشو خودم دیدم.
تازه بچه ش دنیا اومده بود. گرفته بودش توی آغوش و هی میزد کف پاش محکم میزدا! گفتم خب گناه داره چرا میزنید؟ گفت آخه هر 5 ساعت باید شیر بخوره پرستار گفت اینجوری بیدارش کنم...
جمله ای که صدها بار از مادرایی با تیپهای مختلف شنیدم. شاید بنظرتون مسخره بیاد ولی خلوصی که من تو این جمله میبینم از خیلی از دوستت دارم های به ظاهر عاشقانه بیشتره!
واینجاست که به جرات قسم میخورم که هیچکس عاشق تر از مادر نیست.
تو این روزا که رفت و آمدها زیاده بیشتر هوای مادر رو داشته باشیم.
پ.ن: شامل تمام عزیزان از خانم و آقا و مجرد و متاهل
درسته این مدت خیلی پرت شدم اما نشونه هاتو خوب میگیرم.
فقط فهمیدن دلیلش برام خیلی سخته شده.
میشه بزرگواری کنی خودتم ترجمه شون کنی؟
این روزا یجور دیگه برام خط و نشون میکشی. من خیلی خنگم نمیفهمم چرا!
بخاطر سرماخوردگی اومده پیشم. وقتی میخام براش دارو بنویسم میگه: لطفا یه چیزی بنویسید که بتونم روزه بگیرم.
خودکار تو دستم هم از تعجب جوهرش وایمیسه!
- مگه روزه میگیری؟
مادرش که بنظر اهل نماز و روزه میاد زبونش میشه: بعععله، نگاه به سرو وضع دخترم نکنید روزه که میگیره دیگه!
باز به دختر نگاه میکنم و میگم نکنه تو دوتاخدا رو قبول داری؟ آخه ما خوندیم همون خدایی که میگه روزه بگیر؛ میگه حجابت واجبه...
6 سال، سن زیادی نیست برای فهم این حقیقت:
" آدما دوبار زنده میشن، یه بار میمیرن!"
(با یقین میگه، جوری که راه هر بحث و پرسش و پاسخی رو میبنده)
- سال بیخودی بود
+ چرا؟
- به جرات میگم تو تمام عمرم مزخرفتر از 97 نداشتم. همین روز آخر دو تا از بدترین اتفاقایی که ممکنه برای کسی بیفتن و تا یه ماه حس تنفر از دلش نره، برام افتاد!
+ مطمئنی بخاطر 97 بوده؟
- خودم میدونم بی انصافیه اما گردن کی و چی بندازم که هم از حس عذاب وجدانم کم کنم، هم دلخوش باشم که داره میره و دیگه برنمی گرده!!؟
+ شاید به جای خودخوری و نشخوار ذهنی، استغفار و توبه و تصمیمات خوب بتونه آرومت کنه!!
شاید خیلیها توی بازخوانی سال قبل همین حسو داشته باشن. و امید من اینه که برای شما برعکس این ماجرا باشه!
عیدتون مبارک
ممکنه امشب ذهن و دلم خالی بشه از غیر؟؟
اگر بشه به خودت قسم به خونه تکونی دم عید مردم ایمان میارم...