همه چیو بهم ریخت
شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۵۸ ب.ظ
تو اوج ناراحتی گفتم: من خیلی اینجا زحمت کشیدم و واقعا خودمو محق می دونم. من خیلی خالصانه وقت گذاشتم اما حالا پشیمونم.
گفت: بله... یه مکث دوثانیه ای و خیلی صریح گفت: کارتون برای خدا نبوده وگرنه پشیمون نمیشدید!
بهت!
ناراحتی!
و...! نمیدونم اسم بقیه ش چیه
حقیقتی که عریان، تلخیش رو به رخ کشید!
دائم درگیرم که یه کار تو عمرم پیدا کنم که مصداق حقیقت کلامش نباشه و هرچی به ذهنم میاد دنبالش یه ناخالصی چهره کریهش رو نشون میده.
دارم منفجر میشم...
۹۸/۰۳/۰۴