فراموشی اجباری
دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۲۸ ق.ظ
من دلتنگ توام
دلتنگ دوستی که روزی کنارم می نشست، هرچند من حرف نمیزدم اما درد دلهای تو مراهم آرام میکرد.
وامروز تمام آن دوستی فقط شده سلام. بله. نه...
و فراتر از اینها فقط سکوت و سکوت
حتی دیگر نگاه دوستانه ای نیست که دلم را گرم کند به داشتنت
و باز هم افتاده ام در قصه ی فراموشی اجباری
باید فراموش کنم تمام لحظه های شیرین با تو بودن را، تمام لبخندها و نگاههای گرمت را و تمام شیطنتهای دوستانه ات را که لبخند را به لبانم می آورد و ذره ذره محبت را در دلم می پروراند. سنگ صبور بودن هم عالمی دارد؛ اما آنانکه سنگ صبوری داشته اند ظاهرا منصف تر بوده اند که بیشتر اعتراف کرده اند به لذت داشتنش.
دیگر سنگ صبور نمی خواهی، خیلی بزرگ شده ای و من باید بپذیرم
همیشه همینطور بوده تا به کسی عادت میکنم و می شود دوستم باید دل بکنم و من آدم بشو نیستم.
۹۸/۰۱/۱۲